آرينآرين، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

آرین پرنده خوشبختی بابا و مامان

آرين با بابا و مامان داره ميره خوزستان زادگاه بابا و مامان

سلام گل پسرم عشقم مونسم جگرم پرنده زيباي زندگي من امروز سه شنبه 30/7/92 باتفاق بابا و مامان آمدي اداره و توي درمانگاه اداره واكسن آنفولانزا زدي اولش گريه كردي ولي خدارو شكر زود اروم شدي ... گل پسرمامان بعد از يكسال ميخواي بري زادگاه بابا و مامان استان خوزستان كه مامان عاشق اونجاست پسرگلم روز پنج شنبه صبح زود سه نفري با هواپيما ميريم و تا جمعه هفته آينده اونجا هستيم انشالاه وقتي برگشتيم خاطرات اونجا رو برات مي نويسم پسرم مونسم از خدا ميخوام كه اونجا بهت خوش بگذره و با تمام فاميل دوست بشي و مريض هم نشي..... خدايا مارو كمك كن و ياور باش تا به سلامت بريم و برگرديم..... انشااله ...
30 مهر 1392

عسل مامان مشغول خوردن پيكوتك

عسل مامان سلام عشق زندگيم سلام روز سه شنبه موقع رفتن به خونه رفتي پيش عمو توي سوپرماركت تو كه عاشق چوب شور هستي رفتي و مثل هميشه يك بسته برداشتي مامان هم كه پيكوتك ها رو ديد از خدا خواسته سريع برات خريد چون دوست داري البته خودمم خيلي خوشم اومد و همراه تو مي خوردم.عسلم با شير برات درست كردم دوست نداشتي ولي خالي خالي همه رو خوردي عاشق اون خوردنت من ميشم عسل مامان..... ...
28 مهر 1392

آرينم عشقم اين روزها ميره سركلاس

آرين جان عزيزماماني روز پنج شنبه بابا مجيد رفت دنبال جلد نايلوني براي كتابات آخه پسرم بزرگ شده و سركلاس مي شينه بهش كتاب دادند گل سفال و مداد رنگي و .... واي كه گل پسرمامان چه ذوقي براي كتابهاش كرد.بابا برات خريد و اورد خونه مامان مريم هم همه رو برات جلد گرفت و گذاشت توي كيفت الهي دورت بگردم با اون كيف خوشگلت كه صبحها ميزاري روي دوشت و ميري مهدكودك. پسرگلم عسلم زندگيم اين روزهاي با تو خيلي شيرينه البته هردو هنوز مريض هستيم و ناخوش ولي كنار هم با كارهاي قشنگ تو من خوشم ...... ...
28 مهر 1392